کد مطلب:28049 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:125

بیعت ابو بکر از دیدگاه عمر












1021. تاریخ الیعقوبی - به نقل از عمر بن خطّاب -:بیعت با ابو بكر، ناگهانی (و بی مقدّمه ) بود و خداوند، شرّش را حفظ كرد. پس اگر كسی دوباره آن گونه كرد، او را بكشید.[1].

1022. صحیح البخاری - به نقل از ابن عبّاس -:من به مردانی از مهاجران، كه از جمله آنان عبد الرحمان بن عوف بود، قرائت [ قرآن ]می آموختم. هنگامی كه در اقامتگاهش در مِنا [ منتظرش ]بودم، او نزد عمر بن خطّاب (در آخرین سفر حجّ وی ) بود.

او به نزد من باز گشت و گفت:

كاش آن مرد را كه امروز به نزد امیر مؤمنان [ عمر] آمد، می دیدی! [ آن مرد به عمر] گفت: ای امیر مؤمنان! آیا خبر داری كه فلانی می گوید:«اگر عمر بمیرد، با فلان كس بیعت می كنم؛ چرا كه به خدا سوگند، بیعت ابو بكر، جز یك پیشامد ناگهانی نبود؛ ولی [ به نیكویی] پایان یافت».

عمر خشمناك شد و گفت: اگر خدا بخواهد، امشب در میان مردم می ایستم و به اینان كه می خواهند حكومتِ مردم را غصب كنند، هشدار می دهم.

من گفتم: ای امیر مؤمنان! [ این كار را ]مكن؛ چرا كه در موسم حج، توده مردم و غوغاییان، گرد می آیند و آنان اند كه هنگامی كه در میان مردم می ایستی، گِردت را می گیرند. و من بیم آن دارم كه برخیزی و چیزی بگویی كه بدبینان، از آن، بد برداشت كنند و آن را درست نفهمند و در جایگاه [ صحیح ]خود قرار ندهند.

مهلت ده تا به مدینه در آیی، كه آن جا خانه هجرت و سنّت است و [ در آن جا ]به فهیمان و نخبگانْ دسترس می یابی. آن گاه، هر چه می خواهی بگو؛ زیرا دانایان، سخنت را می فهمند و آن را در جایگاه خود می نهند.

عمر گفت: آگاه باش كه به خدا سوگند، - إن شاء اللَّه - در نخستین روزی كه به مدینه برسم، به این كار خواهم پرداخت.

پایان ذی حجّه به مدینه رسیدیم و چون ظهر روز جمعه شد، شتابان [ به مسجد] رفتم و سعید بن زید بن عمرو بن نفیل را در كنار منبر یافتم و در كنارش زانو به زانو نشستم و هنوز به چیزی مشغول نشده بودم كه عمر بن خطّاب، وارد شد. چون دیدم كه پیش می آید، به سعید بن زید بن عمرو بن نفیل گفتم: امروز، سخنی می گوید كه از آغاز خلافتش تا كنون، نگفته است.

سعید نپذیرفت و گفت: گمان نمی كنم چیزی بگوید كه پیش از این نگفته باشد.

عمر به منبر نشست و چون مؤذّنانْ ساكت شدند، برخاست و خدا را آن گونه كه شایسته اش بود، ستود و سپس گفت: امّا بعد، سخنی كه گفتنش بر من واجب می نماید، با شما در میان می گذارم. نمی دانم؛ شاید اجلم نزدیك است. هر كس آن را فرا گرفت و حفظ نمود، تا آن جا كه مَركبش می رود، آن را نقل نماید، و كسی كه می ترسد آن را درست فرا نگیرد، پس به [ او و به] هیچ كس [ دیگر،] اجازه نمی دهم كه بر من دروغ ببندد.

خداوند، محمّدصلی الله علیه وآله را به حق بر انگیخت و كتاب را بر او نازل كرد و از جمله چیزهایی كه نازل نمود، آیه «رَجْم (سنگسار [ كردن زناكار] )» بود. پس، آن را قرائت كردیم، فرا گرفتیم و حفظ نمودیم. پیامبر خدا سنگسار كرد و ما نیز پس از او [ چنین ]كردیم. می ترسم زمانی دراز بر مردم بگذرد و كسی بگوید كه به خدا سوگند، ما آیه «رجم» را در كتاب خدا نمی یابیم[2] و با ترك این واجب الهی - كه خدا آن را نازل كرده است - گم راه شوند.

رجم، در كتاب خدا، حقّی است بر گردن هر زناكار مُحصِن،[3] چه مرد باشد و چه زن، آن گاه كه شهادتی در كار باشد، یا [ زنِ بدون همسر] باردار شود، و یا اعتراف كند.

نیز در آیه هایی كه از قرآن قرائت می نمودیم، می خواندیم:

«از پدرانتان روی مگردانید [ و خود را به دیگران منسوب نكنید]»[4]، كه رو گردانیدن شما از پدرانتان كفر است. بی گمان، كفر شما این است كه از پدرانتان روی بگردانید.

بدانید كه پیامبر خدا گفت: «در ستایش من، آن گونه كه در ستایش عیسی بن مریم مبالغه شد، مكنید؛ بلكه مرا بنده خدا و پیامبر او بخوانید».

سپس چنین به من خبر رسیده است كه كسی از میان شما می گوید: «به خدا سوگند، اگر عمر بمیرد، با فلانی بیعت می كنم».

كسی فریب این را نخورد كه بگوید: «بیعت با ابو بكر ناگهانی بود؛ ولی [ به نیكویی ]پایان یافت»[5].

بدانید كه آن، این گونه (ناگهانی ) بود؛ ولی خدا شرّش را نگه داشت و در میان شما، كسی مانند ابو بكر نیست كه گردن ها در برابرش فرود آیند. هر كس بدون مشورت با مسلمانان، با كسی بیعت كند، بیعت كننده و بیعت شونده پیروی نمی شوند؛ چرا كه آن دو خود را به كشتن داده اند.[6].

ابن ابی الحدید، پس از نقل خطبه عمر از طبری[7] می گوید: این، حدیثی است كه سیره نویسان، بر آن اتّفاق نظر دارند و روایت های دیگر نیز با افزوده هایی در این باره هست.

مدائنی نقل می كند كه چون ابو بكر، دست عمر و ابو عبیده را گرفت و به مردم گفت: «یكی از این دو مرد را برای شما می پسندم»، ابو عبیده به عمر گفت: «دستت را دراز كن تا با تو بیعت كنم» و عمر گفت: در اسلام، نادانی و لغزشی جز این نداشته ای! آیا این را می گویی، در حالی كه ابو بكر حاضر است؟

سپس عمر به مردم گفت: كدام یك از شما را خوش می آید كه بر قدم هایی كه پیامبرصلی الله علیه وآله برای نمازْ مقدّم داشت، مقدّم شود؟ [ ای ابو بكر!] پیامبر خدا تو را برای دینمان پسندید؛ آیا ما برای دنیایمان نپسندیم؟! سپس دستش را به سوی ابو بكر دراز كرد و با او بیعت نمود.

این روایت، همان است كه قاضی القضاة در كتاب المغنی آورده است.

واقدی، در نقلی كه از سخن عمر دارد، [ چنین آورده است كه عمر ]گفت: به خدا سوگند، اگر مرا پیش اندازند تا همچون شترْ ذبح شوم، برایم محبوب تر از آن است كه از ابو بكر پیشی گیرم.

و شیخ ما، ابو القاسم بلخی، می گوید:


شیخ ما، ابو عثمان جاحظ، گفت: آن مردی كه گفت: «اگر عمر بمیرد، با فلانی بیعت می كنم»، عمّار بن یاسر بود كه گفت: «اگر عمر بمیرد، با علی علیه السلام بیعت می كنم» و این، سخنی بود كه عمر را بر انگیخت تا آن خطبه را بخواند.

و محدّثان دیگر می گویند:


كسی كه در صورت مرگ عمر، آهنگ بیعت با او شده بود، طلحة بن عبید اللَّه بود.

و امّا حدیث بیعت ناگهانی! پیش از این، گفته عمر گذشت كه گفته بود: «بیعت با ابو بكر، ناگهانی بود و خداوند، شرّش را نگه داشت. هر كس را كه همانند آن كند، بكشید».

این خبر كه آن را از ابن عبّاس و عبد الرحمان بن عوف نقل كردیم، نیز به «بیعت ناگهانی» اشاره دارد؛ ولی در روال همان سخن قبلی است؛ زیرا می گوید: «كسی فریب نخورد كه بگوید: بیعت با ابو بكر ناگهانی بود. بی گمان، چنین بود». این جمله اشاره به این دارد كه وی پیش از آن نیز گفته بوده كه:«بیعت با ابو بكر ناگهانی بود»[8]. [9].









    1. تاریخ الیعقوبی:158/2، المسترشد:213، الملل و النحل:32/1.
    2. روشن است كه در قرآن، چنین آیه ای وجود ندارد.
    3. كسی كه همسرش در دسترس اوست.
    4. روشن است كه در قرآن، آیه ای این گونه وجود ندارد.
    5. این، جمله ای است كه خودِ عمر، پیش تر، در جمع مسلمانان گفته بود. ر.ك: حدیث پیشین. (م)
    6. صحیح البخاری: 6442/2503/6، مسند ابن حنبل: 391/121/1.
    7. تاریخ الطبری: 203/3.
    8. ر. ك: شرح نهج البلاغة:37 - 26/2 در نقل و نقد كلام سیّد مرتضی.
    9. شرح نهج البلاغة:25/2.